۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

برای عماد بهاور که همچون نامش استوار ایستاده است / فاطمه شمس

برای وجدان کردن نیک‌سرشتی بعضی‌ها، لازم نیست زمان زیادی از آشناییت با آنها بگذرد. گاهی حتی یک نگاه، یک لبخند و شنیدن یک جمله از دهانشان کافیست تا بر تو معلوم شود با آدمی عادی روبرو نیستی. به قول گفتنی، رنگ رخساره بعضی‌‌ها به طرفه‌العینی خبر از سر نیک درونشان می‌دهد. عماد بهاور یکی از آن معدود آدم‌هاست که هر کس در محفلی، هر چند مختصر و کوتاه، با او هم‌سخن شده باشد به نیک‌خواهی و پاک‌نامی‌اش شهادت می‌دهد. چند ماهی بیشتر از شکل‌گیری هسته مرکزی پویش موج سوم نگذشته بود که عماد بهاور در پاسخ به اظهارات یکی از فعالان سیاسی- دانشجویی سابق ایران در مورد ابراهیم یزدی، یادداشتی به غایت مستدل و استوار بر منطق نگاشت. در آن یادداشت، بهاور با تکیه بر مستندات تاریخی، اتهامات بی‌پایه‌ای که متوجه ابراهیم یزدی شده بود را رد کرد.


بعد از خواندن آن یادداشت، روزی در جمع اعضای هسته مرکزی از او به خاطر دفاع اخلاقی و به جایی که از ابراهیم یزدی کرده بود، تشکر کردم. لبخندی زد، سرش را شرم‌آگین به زیر انداخت و معصومانه نگاه از من برگرفت و هیچ نگفت. احساس کردم شاید نباید در میان جمع چیزی در مورد آن یادداشت می‌گفتم. گذشت و جلسه تمام شد و بچه‌‌ها رفتند. شب از همسرم پرسیدم که جریان از چه قرار بود و اینکه آیا من اشتباهی مرتکب شده‌ام. جواب آمد که نجابت و اخلاق و آرامش عماد همیشه زبانزد دوستانش بوده و هست. آن عرق خجلت و شرمی هم که امشب بر پیشانی‌اش نشست از همان جنس بود و نه از سر ناراحتی. راست گفته بود. آدم‌های خوبی چون او همیشه از تعریف و تمجید در جمع معذب می‌شدند. یکی از خواص روزگار جوانی همین باد به غبغب انداختن‌ها و توهم‌زدگی‌هاییست که گریبان کسانی که «آن»ی دارند را زود می‌گیرد. با کوچک‌ترین امتیازی بر خود غره می‌شوند و از سر نخوت بادی به غبغب می‌اندازند و تشخیص رفیق و نارفیق برایشان دشوار می‌شود. عماد بهاور اما در آن هیات نجیب، با دلی سربلند و سری سربه زیر/ از این دست را عمری به سر برده (بود)*!


قصه نجابت او درهمان داستان خلاصه نشد. اگر قرار بود به سکوت و متانت عماد تکیه کنم و از همسرم جویای نام و مقامش نشوم، سال‌های سال نمی‌فهمیدم که او با آن همه افتادگی، رئیس شاخه جوانان یکی از احزاب به نام و محبوب و پرطرفدار اصلاح‌طلب، نهضت آزادیست. بعدها با خواندن یادداشت‌های نغزش، با قلم و اندیشه‌اش آشناتر شدم و دریافتم که آنچه او از سال‌ها پیش برایش هزینه هنگفتی پرداخته، همان سرمایه بی‌پایان اندیشیدن است که در دوره‌های مختلف حیات اصلاح‌طلبی، جرم بزرگانی چون تاجزاده، حجاریان، امین‌زاده و دیگر عزیزان دربند هم بوده و هست. این بار نخست نیست که هفته‌ها از بازداشت عماد بهاور می‌گذرد. او تا به حال بارها به جرم خوش‌فکری، توانگری و دلسوزی و تعهدش اسیر دست متحجران و سنگ‌کیشان شده است. پیش از انتخابات هم او را با خشونت از دفتر کارش ربودند و چهار روز حبسش کردند. اما او آن‌قدر منصف و نجیب بود که وقتی آزاد شد و شرح داستانش را داد، گفت برخورد با من به غیر از نحوه ورود به دفتر و ضرب و شتم به هنگام بازداشت، منصفانه بود. او در پس قصه‌سرایی و اسطوره‌سازی از خودش برنیامد و بی‌هوا به های و هوی برنخواست. اکنون نیز بعد از حاکمیت مجدد دولت دروغ به جرم صداقتش دوباره محبوس است و علی‌رغم آزادی بسیاری از جوانان نهضت آزادی خبری از این عضو خوش‌فکر و نجیب هسته مرکزی پویش «موج سوم» در دست نیست.


ممکن است این سوال در ذهن بسیاری نقش بندد که علی‌رغم آزادی‌‌های اخیر، چرا عماد بهاور هنوز در بند است؟ پاسخ این سوال، ساده و البته بسیار مهم است. عماد بهاور در بند است چون هنوز تن به سازش و انصراف از عضویت در حزب متبوعش نداده و در راه باور سیاسی‌اش استوار و مقاوم ایستاده است. عماد بهاور در بند است چون هنوز حاضر نیست هویت و آرمان سیاسی و قانونمدارانه خویش را قربانی بی‌منطقی، قانون‌شکنی و دروغ کند. عماد بهاور هنوز در بند است چون هنوز تن به پذیرش مصلحت و انکار حقیقت نداده است.

عماد بهاور نه فقط برای تعهد و توانگری‌اش که برای اخلاق‌مداری و دین‌باوری‌اش زندانیست. او مثل تمام آزاداندیشان جوان دیگر همچون سمیه توحیدلو، شهاب‌الدین طباطبایی، سعید نورمحمدی، محمدرضا جلائی‌پور و سایر جوانان خوش‌فکر، حقیقت‌جویی را به رهایی کاذب و ساخته دست آنانی که دروغ را بت عیار خویش ساخته‌اند و صبح و شام، مردان و زنان حق‌طلب را به قربانگاه بتکده خویش می‌برند، ترجیح داده است.


عماد همچون نامش استوار و راست قامت ایستاده و خم به ابرو نیاورده است. آنانی که به خیال خام خویش، به دنبال شکستن این عمود استوارند، خود بهتر می‌دانند که او مردانه ایستاده است. ما به قدرت زانوانت ایمان داریم برادر! بایست و راست بگو تا دروغ زیر قدم‌های بلندت نفس کم بیاورد.

تکیه‌گاه عماد، چهره آرام و متین و قلب مطمئن زنیست مریم-نام که همچون نامش پاک دل و صبور است. او روحی بزرگ دارد که فرومایگی‌هایی از این دست در آن اثر نخواهد کرد. مریم و عماد بر شانه‌‌های هزاران زن و مرد دلیر ایرانی، مغرور و سرافراز ایستاده‌اند و لحظه‌ای از آرمانشان عقب نخواهند نشست. شبان و روزان دوری‌ اینان پر است از چهره‌های پرمهر یکدیگر و خاطرات شیرینی که از با هم زیستن دارند. هر ثانیه که بر این دوری بیفزایید، برگی بر محبت دیرین اینان و ذره‌ای بر نکبت وجود اندوهگین و بی‌بهره‌‌تان از عشق خواهید فزود.

حال این گوی و این میدان!


* اصل بیت: دلی سربلند و سری سر به زیر/ از این دست عمری به سر برده‌ایم (شاعر: زنده‌یاد قیصر امین‌پور)


share this: facebook

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر